خواهم رفت
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
هواي ديروز
خدایا! دلم هوای دیروز را کرده! هوای روزهای کودکی را! دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی
بردارم! آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای توبیاورد! دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین
کنم الفبای زندگی را! میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم
راشکستند! دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید! این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی
تو! دلم میخواهد این بار اگر گلی را
دیدم آنرا
نچینم! دلم میخواهد ...... می شود باز هم کودک
شد؟؟؟؟ راستی خدا! فردا دلم هوای امروز را می کند ...؟؟؟

![]()



عاشقم
آرام گِرفته اَم
آخر می دانی ....
بویِ مَرد می آیَد از چروکِ پیراهنت ....
دَر این همهمه یِ نامَردی ....

آرام گِرفته اَمگ
مجك
به سلامتی
نشستم پاى مشروب
گفتند بخور بگو به سلامتى اون که دوستش داری...
پیکو به لبم نزدیک کردم... نخوردم,...
ولى گفتم به سلامتى اون که ازش جون میگیرم.
گفتند نخوردى؟
گفتم من سلامتى اونو تو پاکى میخوام,..نه تو مستى !

عشق بازي زير باران
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین
روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر
شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.
و سومین
روز چطور؟گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای
سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد. وچند روز پیش را چطور؟به خاطر
داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش
و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی
آیم تنها برو..
دوست داشتن دليل مي خواهد؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی نمی دانم چرا ...
خیلی ها ...
و حتی خیلی های دیگر ...
می گویند :
" این روز ها ...
دوست داشتن
دلیل می خواهد ... "
و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...
دنبال گودالی از تعفن می گردند...
اما
من " سلام " می گویم ...
و " لبخند " می زنم ...
و قسم می خورم ...
و می دانم ...
" عشق " همین است ...
به همین سادگی ...
*****
نرسیده به بعضی خاطره ها ...
باید بنویسند :
آهسته به یاد بیاورید ...
تقدیم به تو که بهترینی (متن آهنگ خالکوبی)
شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هام
شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها
بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها
با هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشست
لحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟
یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره برات
همونی که دل نداره برگی بیفته سر راهت
نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام
تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
ازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم برات
از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت
بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تو
دارم حسودی میکنم به آیینه اتاق تو
کاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت
اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت
عشق
مردان در مسیر عشق به وسعت نامتناهی نامردند
گدایی عشق می کنند تا زمانی که به تسخیر قلب زن مطمئن نیستند،
اما همین که مطمئن شدند
نامردی را در کمال مردانگی به جا می آورند.
(دکتر شریعتی)
گاهی....

خدایا،گاهی حجم دنیای درونم از وجودت تهی میشود،آن وقت من
میمانم و تنهایی و ترس هایم، درها دیوارمیشود و امید های آرزوهای
دور از دسترس، تنها نور وجود توست که دلم را آرام نگاه میدارد،
پس نورت را هر روز به دلم به تابان.
آمین
خدایا!!!!!!
خداوندا تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم،
تو را بخشنده دیدم و گناهکار شدم ،
تو مرا چگونه دیدی که این همه وفاداری ماندی؟!؟
دوری!!!!
.
دلتنگی بد نیست، یادگاریست از آنان که دوستشان داریم و دورند ....
بهانه ایست که شیرینیه دوستییمان را به خاطر آوریم.
سال نو مبارک
چه سنت قشنگیه به دست آوردن دلا خط کشیدن رو دفتر جدول ضرب مشکلا
چه سنت قشنگیه کمک به مرگ غصه ها همیشه مهربون شدن درست شبیه قصه ها
چه سنت قشنگیه چیدن هفت سین و دعا سپردن سالی که رفت به دفتر خاطره ها
سال نو مبارک
دل نوشته ی مهسا جون
خدایا!آن قدر به عشقم بیفزا که در ساده ترین لباسها هم که باشد با دو دست به مردم نشانش دهم و
گویم آن تمام هستی من است.
این است رویایی که هر شب در ذهنم دنبالش می کنم وبا خودکاری که جوهرشاش از اشک چشمان
زیبای تو بود بر روی قلبم نگاشتم بی تو تپش بی فایده است اینک آرزوهایم را از خدا خواستارم:
خدایا!....
روزی میرسد که در کنار پرستوی امید سر بر بالشتی از پر قو گذارم.
خدایا می رسد روزی که ضربان قلبم با قلب عزیزتراز جانم بتپد.
و ای خدایا آرزو می کنم سرنوشت را آن گونه بنویسی که روزی برسد که حتی در ساده ترین جا و صداقت
کامل در کنار عزیزم روزها راشب کنم.
خدایا.این دنیا مانند جنگلی ست که حیوان های وحشی زیاد دارد ببین چگونه مرا بدون هیچ دفاع و پناهگاه
رها کردی......آخر این جنگل تاریک و ترسناک کجاست؟؟؟؟؟
می رسد روزی که این ظلمات ترسناک به روشنی برسد.
می رسد روزی که دستانم بر دستان گرم عزیزم باشد و در زیر سایه درختی بدون اضطراب بنشینیم.
چه دیر می گذرد روز های دلتنگی وچه زود می گذرد ساعت هایی که کنار هم هستیم .
به امید دریای پر خروشت با موج های وحشی،در کنار ساحل قدم مبزنم که شاید صدایم زند کسی از میان
آب، شاید گشایشی باشد در آن........
شاید فرشته ای بخواهد تنها آرزویم را به خدایش برساند.
خدابا!صدایم را بشنو.بشنو که این شیرین است که به عشقی پر از صداقت در انتظار یار کنار جادهای نشسته
است و منتظر است روزی قطاری برسد که یکی از مسافر های آن فرهاد او باشد.
قسم خوردم

اما جاده عشق همراهی نمی كند
قسم خوردم كه همراه تو آرامش دریای عشق را حس كنم
اما دریای عشق سرابی بیش نبود
قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقی جز تو در قلبم نباشد
اما حس می كنم تو عشقم را فراموش كرده ای
قسم خوردم تنها امید قلب بیقرارم ، نگاه چشمهای مهربانت باشد
اما تو نگاه زیبایت را از من دیوانه پنهان می كنی
قسم خوردم تا آخرین نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم
اما می دانم كه تو دیگر دوستم نداری
قسم خوردم جز عشق تو ، هیچ عشقی را به سراچه قلبم راه ندهم
اما فهمیدم كه تو معنای عشق مرا از یاد برده ای
قسم خوردم از غم عشق تو دیوانه شوم و بمیرم
اما فهمیدم كه حتی برای مردن هم خیلی دیر شده خیلی !
شاید هیچ وقت احساس مرا درك نكنی و عشق مرا نادیده بگیری
اما سوگند یك عاشق ، هرگز شكستنی نیست
پس باز هم قسم می خورم كه هرگز و هرگز سوگندهایم را نشكنم
و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم
متن زيبا ودوستانه
يادم باشد که زيبايي هاي کوچک را دوست بدارم
حتي اگر در ميان زشتي هاي بزرگ باشند
يادم باشد که ديگران را دوست
بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که مي خواهم باشند
يادم باشد که
هرگز خود را از دريچه نگاه ديگران ننگرم
که من اگر خود با خويشتن آشتي
نکنم هيچ شخصي نمي تواند مرا با خود آشتي دهد
يادم باشد که خودم با خودم
مهربان باشم
چرا که شخصي که با خود مهربان نيست نمي تواند با ديگران
مهربان باشد.




آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم ٬ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم .