ای روزگار

داشتم توی نت چرخ می زدم چشمم به این عکس افتاد

خیلی زیباست عشق اینا چقدر محکم بوده که تا این سن هنوز این طور همو دوس دارن

نمیشه

واسه من کسی نمیشه مثل تو 

نمیشه بیاد دوباره مثل تو 

بیا پیش من نترس از عاشقی 

دل من کسی نداره مثل تو

دنیامو بهم میریزی با چشات 

نفسم میگیره میمیرم برات 

کسی بیشتر از من عاشق تو نیست 

تو بخوای ماهو میارم زیر پات 

میدونی هیچکی برام تو نمیشه 

تو نباشی عشق من نو نمیشه 

فکرت از سرم نمیره به خدا 

آخه عاشقی که بی تو نمیشه 

واسه من کسی نمیشـه مثــل تــو

دل مــن کســی نداره مثـل تو

...


بزن مطرب که امشب دلبرم مستانه می رقصد  

                                                           بت افسونگرم لب برلب پیمانه میرقصد

بده ساقی شراب آتشی مست و خمارم کن

                                                          که امشب دلبرم درمجلس بیگانه میرقصد



(داستان عشق)

خیلی ها توی این دنیا هستن که به خاطر عشقشون از همه چیز میگذرن؟

نظر شما رو در مورد این داستان می خواستم بدونم،اینکه آیا دختر کار درستی کرده؟ 

پسر هم اونقدر این رو دوست داشته؟

پسر ا هم همچین کارهایی رو حاضرند بکنند و.............


شب عروسیه ، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.

 

میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هرچی منتظر شدن برنگشته در را هم قفل کرده.

 

داماد سراسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه.

 

مامان بابای دختره پشت در داد میزنند :

 

مریم ، دخترم ، در را باز کن.مریم جان سالمی؟؟؟

 

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو میشکنه میرند تو.

مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.

 

لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده !

 

همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.

 

کنار دست مریم یه کاغذ هست ، یه کاغذی که با خون یکی شده .

 

بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه ،

 

ادامه نوشته